مطالعات روانشناسی کودکان

تازه ترین مقالات در حوزه روانشناسی کودکان

مطالعات روانشناسی کودکان

تازه ترین مقالات در حوزه روانشناسی کودکان

  • ۰
  • ۰

 

 

 به جرات می توان گفت که همه مردها آرزو دارند روزی پدر شوند. دختر یا پسر بودن فرزند به واقع برای پدر و مادر تفاوتی ندارد. اما معمولا می شنویم که پدر علاقه شدید و خاصی به دخترش دارد و نگاه های سرشار از عشق او را همه از همان روزهای تولد می بینند.

آیا عکس العمل پدر نسبت به فرزند دختر یا پسرش متفاوت است؟
این مسئله در بین همه مردان یکسان نیست و در درجه اول به دوران کودکی خود او بر می گردد. برخی از مردان تصور می کنند که می توانند در آینده پدر خوبی برای یک دختر باشند و گروه دیگر خود را پدری ایده آل برای یک پسر می دانند. اما به آن معنا نیست پدر که منتشر تولد پسری است و پس از سونوگرافی متوجه شود به زودی صاحب دختری می شود نتواند پدر خوبی باشد.

طرز رفتار مردها در مقابل فرزند دختر یا پسر، متفاوت است. به همین دلیل است که هیچ یک از ما تا موقعی که بچه نداشته باشیم، نمی توانیم بفهمیم چه والدینی هستیم. اما به هر حال باید بدانیم که نوازش، ابراز محبت و گفتن کلمات محبت آمیز در رشد کودک بسیار مهم است.

 

نگاه ارزشمندانه به خانم ها و تاثیر آن در رابطه پدر و دختر
در رابطه پدر دختری این مسئله یکی از نکات بسیار مهمی است که در این باره باید مدنظر داشت. امروزه خانم ها به تحصیلات عالیه می رسند، در شغل های مهمی مشغول به کار می شوند، در زندگی اجتماعی بسیار موفق هستند و... که این نکته می تواند تا حد زیادی نگرانی پدر و مادر را در مورد آینده دخترشان برطرف کند. اما نمی تواند تنها دلیل این علاقه شدید باشد. با این حال، تصوراتی هستند که در زندگی همه ما سایه افکنده است.

دختربچه ها شیرین تر و نازتر هستند و خود را بیشتر پیش پدر محبوب و لوس می کنند و در یک کلمه بسیار مورد علاقه پدر هستند. ناز و نوازش پدرانه نسبت به دختر برای همه آشناست و پدر سعی دارد تا نهایت عشقش را به پرنسس کوچولو ابراز کند. اما توجه داشته باشید. اگر محدودیت هایی برای کوچولوی نازنین که از 20-18 ماهگی سعی می کند ناز بیاورد، قائل نشویم، مشکلاتی در آینده پیش خواهدآمد. به عبارت دیگر، برای اینکه او را برای ارتباط با دیگر مردان در آینده آماده کنیم، از همین الان باید فاصله هایی را در نظر بگیریم.


اعمال محدودیت در این پیوند شیرین
پدر باید با صحبت و رفتارهای صحیح این مسئله را مدیریت کند. دختربچه ها در یک برهه زمانی آرزو دارند پدر را فقط برای خود داشته باشند. آنها حتی دوست دارند مادر را نیز از این رابطه دور نگه دارند؛ چرا که او را برای خود رقیب می دانند. در این شرایط پدر باید هوشمندانه بر این رفتارها کنترل داشته باشد و به او بگوید: «من تو را خیلی دوست دارم. اما همسر مادرت نیز هستم. تو نیز وقتی بزرگ شدی با مردی متناسب خودت ازدواج می کنی

نقش پدر در رشد شخصیت زنانه دختر
شناخت پدر از حالات زنانگی دختر یکی از مسائل بسیار مهم و حائز اهمیت است. به عنوان مثال، او باید به دخترش  بگوید که زیباست، چه لباسی به او می آید، برای تولدش هدایای مثل عروسک، گردنبند و... بدهد. اگر دختر از طرف پدر احساس شناخت و توجه نکند و یا برعکس، به شیوه ای افراطی خانم ها را جنس برتر و ارزشمندتر بداند، در رشد شخصیت او در آینده و حتی پذیرش جنسیت خود دچار مشکلاتی می شود.

 

 

جایگاه مادر در رابطه پدر و دختری
تصورات دختربچه ها از زمان نوزادی تا 3 سالگی در مورد جنس مونث، عملا به خانم های اطرافشان بر می گردد. اما معمولا تنها مرد زندگی آنها پدر است. طبیعتا مادر در شکل گیری ارتباط پدر و دختر نقش دارد، چرا که رابطه با یکی از والدین در برقراری ارتباط با طرف دیگر نیز تاثیرگذار است. پدر، مادر و فرزند مثلث اساسی خانواده را می سازند. پدر نقشی جداکننده را در رابطه مادر و فرزندی دارد. مادر باید به همسرش اجازه دهد تا او نیز به کارهای بچه برسد، حتی اگر نتواند مانند خودش به همه چیز مسلط باشد. او باید به همسرش اعتماد کند، زیرا اوقاتی که فرزند با پدرش تنهاست، برای آنها بسیار مهم است.

خانواده های تک والد
در اکثر موارد جدایی ها، فرزند با مادر زندگی می کند. در این صورت، پیوند شدید مادر و دختر می تواند این خطر را در پی داشته باشد که او همیشه پیش مادرش بماند. دختر کوچولو می تواند نقش حامی را داشته باشد و همیشه وابسته به مادر است که این مسئله می تواند زمینه ساز مشکلاتی از قبیل عدم شناخت و اعتماد به نفس در این بچه ها باشد. بسیار مهم است که مفهوم پدر را در قالب کلمات به بچه بیاموزیم و بگذاریم تا وجود شخصی دیگر مانند دایی، پدربزرگ، همسر جدید مادر و... را به جای پدر در کنار خود حفظ کند. بچه به پدر و مادر نیاز دارد. آنها نقش های متفاوتی در زندگی او دارند و هیچ کدام نیز نمی تواند در غیاب دیگری، جای او پر کند.

 

  • سارا پورحبیب
  • ۰
  • ۰

 

دوران کودکی پر خاطره ترین و زیباترین دوران زندگی است. دورانی است که هر چند ساله که باشید باز هم بد جور دلتان می خواهد به آن روزها برگردید و به بازیهایش، به همبازیهایش، به فیلمها و کارتونهای بی تکلفش، به خوراکی های خوشمزه اش و به شیطنت هایش فکر کنید. خلاصه دل تان لک می زند برای شادی های آن روزهایش و همه کار می کنید تا بلکه به نحوی دوباره آن شادی ها را در خودتان زنده کنید. اما انگار آن شادی ها مخصوص آن روزها بودند و بس.


امکاناتی که شادی نمی آورد
شاید شما هم مانند من دلتان از این قضیه بگیرد اما وقتی به آن روزهای خودتان فکر می کنید و آن را با این روزهای کودکان مقایسه می کنید، می بینید روز و شب شان شده تلویزیون، تبلت ، انواع و اقسام کلاس های درسی و غیر درسی، کلاس ورزش و وزن کم کردن، به خودتان می گویید «اگر به جای بچه های این زمانه بودم چه؟». واقعیت این است که بچه های امروز با اینکه در مقایسه با گذشته از امکانات بیشتری برخوردارند اما به اندازه بچه های دیروز شاد و سر زنده نیستند. فکر می کنید چرا؟

ائتلاف پنهان والدین و تلویزیون
پدر و مادرها در گذشته رابطه خوبی با قصه گفتن و درست کردن سرگرمی های مفید و مفرح برای بچه هایشان داشتند. اما پدر و مادرهای امروزی با اینکه با سواد ترند، آنقدر ها وقت و یا حوصله ندارند، در نتیجه تا صدای کودک در می آید،  دکمه تلویزیون را می زنند و سراغ کارهای خودشان می روند. ای کاش لااقل شبکه های مخصوص کودکان را برای آنها روشن می گذاشتند، از آنجا که تبلیغات تلویزیونی جزء شادترین، رنگارنگ ترین و موزیکال ترین بخش ها هستند و در کمترین زمان بیشترین تنوع رنگ و آهنگ را به نمایش می گذارند و به همین دلیل مورد توجه بیشتر بچه ها قرار می گیرند، متأسفانه به دنبال یافتن تبلیغات مدام کانال عوض می کنند.

این جریان تا بزرگ تر شدن کودک ادامه پیدا می کند، تا جایی که دیگر کودک خودش برای تماشای فلان کالای تبلیغی کنترل تلویزیون را به دست می گیرد. تحفه نامیمون این ائتلاف ناخودآگاه، شکل گرفتن این تصور در کودک است که «فلان بچه در فلان تبلیغ ، شاد و سر حال بود چون فلان چیز را در دست داشت». به عبارت دیگر بچه از تماشای این برنامه ها یاد می گیرد که فکر کند که برای شاد بودن و آرامش داشتن باید چیزهایی داشت، باید کارهایی کرد که در نگاه دیگران خوب به نظر رسید، باید تأیید دیگران را جلب کرد، خلاصه این که باید شادی را در جایی بیرون از خود جستجو کرد. مسلم است کودکی که منابع شادی بخش خود را در بیرون از خود می جوید با فراهم نشدن هر کدام از این منابع به هم می ریزد و دچار اضطراب و افسردگی می شود.

 

نچشیدن طعم حمایت همسالان
قدیم تر ها هر خانواده ای دست کم سه چهار تا بچه قد و نیم قد داشت، و در هر کوچه ای چند تا بچه هم سن و سال بودند که هر روز خانه یکی جمع می شدند و چند ساعتی با هم بازی می کردند. آن موقع ها اگر بچه ای مثلاً زمین می خورد حتی اگر رقیب بقیه هم بود، دیگران دستش را می گرفتند، اشکهایش را پاک می کردند، او را قلمدوش خود می کردند و تا رسیدن به خانه و آغوش گرم مادر مشایعت می نمودند. بچه های حالا مزه این حمایتها را درک نمی کنند، چون آن را کمتر چشیده اند. آخر طفلکی ها در هر خانواده یکی دو تا بیشتر نیستند آن هم با چنان فاصله سنی که یکی برای دیگری والدی گری می کند، همسایه ها هم مثل قبل ها نیستند. دیگر پاتوقی برای جمع شدن بچه های کوچه وجود ندارد و بچه ها آنقدر همدیگر را نمی شناسند که بخواهند عصای زمین خوردنهای همدیگر شوند.
فقط شما که طعم حمایت های همسالان تان را چشیده اید درک می کنید که چقدر حال آدم از این وضعیت خوب می شود!


بازیهای کودکی گم شده اند
بچگی کردن با بازی معنا پیدا می کند. بچه های قدیم با همسالان  خود بازی می کردند آن هم با هر کس که دوستش می داشتند، هیچ اجباری در انتخاب همبازی و بازی وجود نداشت، یک آزادی ایمن بر بازیهای بچه ها حکمفرما بود، والدین و بزرگترها دورا دور حواسشان به بچه ها بود اما تا زمان اضطرار وارد بازی آنها نمی شدند و دخالتی نمی کردند.

به همین دلیل بچه در بازی یاد می گرفت که علایق فردیشان را بشناسد، بر مبنای علایق درونی شان عمل کند، مشکلاتشان را خودشان حل کند، زندگی خود را کنترل کند و سعی کند همه این ها را در یاد بسپارد. مسلماً این بچه اگر زمین می خورد، به پای روزگار و شانس نمی گذاشت، بلکه به حساب کجی قدم خودش می گذاشت و با تصمیم برای صاف کردن این کجی به طور خود جوش از جا بلند می شد و دویدن را از سر می گرفت.
اما بچه های حالا که نه در مدرسه در انتخاب بازیها و همبازیهایشان آزادی چندانی دارند و نه در خانه می توانند بدون دخالت و نظارت مستقیم والدین قدم از قدم بردارند، نقطه مقابل این موضوع را یاد می گیرند. آنها می آموزند که بدون کنترل دیگران از پس یک بازی هم بر نمی آیند، در نتیجه دنیا را جای نا امنی می بینند که هیچ کنترلی بر اتفاقات آن ندارند.

  • سارا پورحبیب
  • ۰
  • ۰

 

محققان می گویند حرف نزدن بعضی بچه ها می تواند به علت وضعیتی موسوم بهselective mutism باشد.

این اختلال در واقع نوعی ترس یا فوبیای حرف زدن است که در آن کودک موقع حرف زدن به یک نقطه خیره شده و عضلاتش سفت می شود. این حالت با خجالتی بودن کاملا متفاوت است.

این بچه ها در خانه به راحتی حرف میزنند ولی در شرایط دیگر کاملا ساکت می شوند. محققان می گویند این وضعیت معمولا از سنین قبل از ۵ سالگی شروع می شود ولی می تواند تا سنین مدرسه رفتن تشخیص داده نشود. شیوع این نوع سکوت در بچه های دوزبانه سه برابر بیش از معمول است که می تواند به علت بیشتر بودن میزان استرس در زندگی آنها باشد.

این وضعیت می تواند موجب اختلالات جدی در ارتباطات کودک شده و در یادگیری او مشکلاتی ایجاد کند. سکوت اضطرابی می تواند همراه با دیگر اختلالات مربوط به اضطراب و یا همراه با اوتیسم بروز کند.

درمان این نوع از سکوت با تغییر در محیط زندگی کودک است. آنها را در مراحل جداگانه در معرض محیط های جدید قرار داده و در هر مرحله میزان شلوغی و استرس محیط را بیشتر می کنند. در همان حال کودک را از علائم اضطراب و راه های مواجه شدن با آن آموزش می دهند. کلید موفقیت در مواجهه با این افراد وجود یک مربی مورد اعتماد کودک است که با این بیماری آشنایی کامل داشته باشد.

  • سارا پورحبیب
  • ۰
  • ۰

 

یک روان‌شناس گفت: زدن کودک نه تنها مشکلی را برطرف نمی‌کند، بلکه به او می‌آموزد که نسبت به خود احساس بدی داشته و عزت نفس‌اش را برای همیشه از دست بدهد.

زدن کودک به بهانه تنبیه باعث می‌شود که او احساس عجز و ناامیدی کرده و به مرور افسرده و پرخاشگر شود. این در حالی است که عزت نفس پائین می‌تواند تا آخر عمر همراه کودک باشد. از این‌رو اگر از کودکمان اشتباهی سر زد باید در وهله اول خونسردی خود را حفظ کنیم و حتی ادای کتک زدن را هم درنیاوریم، چون می‌تواند مثل ضربه‌هایی، روح او را زخمی کند.

این روانشناس با تأکید بر این‌که در ارتباط با کودکان هیچ چیزی جای گفت‌وگو را نمی‌گیرد، ادامه داد: متأسفانه تنبیه بدنی می‌تواند کودکان را درباره شناخت و تشخیص درست از غلط به اشتباه بیندازد. از این‌رو باید به کودکانمان بیاموزیم که روش‌های غیر مضر را برای بیان احساسات خود به کار گیرند و بدانند که فقط در این حالت احساساتشان مورد پذیرش قرار می‌گیرد.

وی تصریح کرد: تنبیه بدنی فرزندمان به این معناست که رفتار ما درست بوده و حق با ماست، از همین‌رو به احتمال خیلی زیاد او نیز در آینده، کتک زدن را عمل درستی برای رسیدن به حق و حقوق خود بداند و به اطرافیانش صدمات جسمی وارد کند، مثلاً دوستانش و حتی همسرش را در آینده کتک بزند.

قاسم‌خانی با بیان این‌که تنبیه بدنی به جد زمینه افت تحصیلی کودکان را فراهم کرده و موجب می‌شود فرد از پیشرفت و خلاقیت باز بماند، خاطرنشان کرد: هنگامی که فرزندمان بی‌ادبی می‌کند عکس‌العمل زود و نسنجیده ما راه به جایی نمی‌برد. بلکه می‌توانیم با سنگین کردن جو به او فرصت دهیم برای مدت کوتاهی احساس جدایی کرده و به رفتار زشتش فکر کند، چون کودکان در صورت کتک خوردن کنترل درون خود را از دست داده و همیشه برای تشخیص درست از غلط چشمشان به تصمیم دیگران خواهد بود.

این روانشناس هم‌چنین با تأکید بر ضرورت بهره‌مندی از مشاوران مجرب در تربیت فرزندان، خاطرنشان کرد: آموزش دیدن و صحبت کردن با والدین با تجربه و موفق در تربیت فرزندان می‌تواند سطح اختلالات روحی در نسل‌های آتی را کاهش دهد و از بسیاری از ناکامی‌های خانوادگی بکاهد.

  • سارا پورحبیب
  • ۰
  • ۰

 
خدایی می‌گوید: استرس در فارسی به هرگونه عامل یا فشار روان شناختی اطلاق می‌شود که از بیرون یا درون بر بدن انسان وارد می‌شود و متابولیسم‌های روان‌شناختی او را تغییر می‌دهد. او ادامه می‌دهد:  در دسته‌بندی استرس‌ها می‌توان آنها را به 3 دسته «خوب»، «خنثی» و «بد» تقسیم بندی کرد؛ استرس‌های خوب شامل خبرهای خوب، تغییر مقطع تحصیلی، جابه‌جایی و نقل مکان به خانه جدید برای کودک است.

 

 

استرس‌های خنثی اما اخباری چون اخبار زلزله، قتل و ... هستند که تأثیر مستقیمی روی کودک و خانواده‌اش ندارد. ولی استرس‌های بد مانند فوت، جدایی والدین، تنبیه‌های بدنی و آزار جنسی استرس‌هایی با شدت بیشتر و اثرات پایدارتری در کودکان است.خدایی اضافه می‌کند:

 
این روانپزشک می‌گوید: زمانی که استرس سیستم دفاعی روانی کودک را به هم بریزد، معمولا خود را به صورت علایم جسمانی و گاهی اوقات علایم روانشناختی نشان می‌دهد: تنگی نفس، تیر کشیدن قفسه سینه، دل درد و تپش قلب از جمله علایم جسمانی، گوشه‌گیری، گیجی، بی‌تمرکزی، بی‌علاقگی به بازی یا صحبت کردن با دیگران و افت تحصیلی از علایم روانشناختیِ ناشی از استرس در کودکان است.

 خدایی همچنین به چگونگی مدیریت استرس کودکان می‌پردازد و می‌گوید: بسیاری از والدین در هنگام مواجهه با علایم استرس و اضطراب در کودک‌شان، شروع به سوال پرسیدن از او می‌کنند و با حالت تحکم و بازپرسی از کودک می‌خواهند که دلیل استرس و تنش‌های روانی خود را بازگو کند؛ اما غافلند از اینکه کودکان نمی‌توانند احساسات خود را به خوبی بیان کنند. به گفته خدایی، نخستین قدم برای مدیریت استرس کودک، صحبت کردن با او به زبان خودش، یعنی زبان کودکی است. او می‌گوید: والدین باید سعی کنند از روش‌های کودکانه به دنیای فرزندان‌شان راه پیدا کنند، او را بشناسند و به تدریج با او دوست شوند

خدایی می‌گوید: به جای پرسیدن سوالات مستقیم، به شکل غیرمستقیم، برای مثال استفاده از اسباب بازی، بازی‌های فکری، جدول یا داستان‌پردازی از کودک بخواهید درباره مشکلش با شما صحبت کند. به کودک خود توهین نکنید. اصطلاحات مثبتی که بار تحقیر دارند مثل «تو دیگه بزرگ شدی، مرد خونه شدی... این چه رفتاری‌ست که داری؟» را به کار نبرید و سعی نکنید کودک خود را واردار به تغییر در رفتارش کنید. به شکل بازپرسی و با نیت کشف استرس نباید با کودک برخورد کرد.

خدایی با اشاره به اینکه بسیاری از کودکان در جمع‌های خانوادگی، هنگام غذا خوردن یا تفریح کردن و تماشای تلویزیون حرف‌‌های خود را بیان می‌کنند، می‌گوید: تا حد ممکن از  جر و بحث‌های خانوادگی، بزرگ‌نمایی مشکلات و بازگویی اخبار حوادث در خانه خودداری کنید. محیط خانه برای کودک باید شاد باشد. سعی کنید برای کودک حدود اختصاصی مشخصی مانند میز یا کمد اختصاصی در نظر بگیرید تا بتواند در این فضا تنها باشد و کمی با خودش خلوت کند.

خدایی می‌گوید: بسیاری از کودکان مضطرب، به مرورِ زمان، وسواسی می‌شوند، مثلا شرایط را مدام چک می‌کنند، سوالات تکراری می‌پرسند و رفتارهای تکراری از خود نشان می‌دهند که نشان از رفتار وسواسی ناشی از منشی اضطرابی است.

 

  • سارا پورحبیب
  • ۰
  • ۰


بعضی از خانواده ها گاهی آنقدر به مودب بودن بچه های خود حساس می شوند که به وادی افراط و تفریط کشیده می شوند و نمی دانند که فرزند آنها در چه شرایط سنی قرار دارد و چه اقتضائاتی دارد؟ شاید بچه 8 ساله هنوز آداب مراسم ختم را نداند و... اما به مرور زمان و با شیوه های تربیتی و رفتار شماست که باید درک کند، چه رفتاری مناسب کجاست. این ادب مقدمه عاقل بودن بچه ها و تقوا پیدا کردن آنها در دوران بعد از کودکی است. مودب بودن از همین فهم رعایت قانون شروع می شود.


چرا کودکم فحش می دهد؟
یکی از علت ها فحاشی در کودکان که محیط اطراف کودک، از پدر و مادر و خانواده گرفته تا اقوام و دوستان و تلویزیون و مهدکودک و... آنطور که باید برای تربیت کودک مناسب نیست و روی رفتار کلامی او اثر می گذارد. علت دیگر فحاشی کودکان می تواند این باشد که آنها نمی توانند خشم خود را کنترل کنند و فحش دادن در حقیقت، یک نوع ابراز خشم و پرخاشگری کلامی برای آنهاست، مانند مواردی که کودکان در حالت خشم کتک کاری می کنند یا چیزی را پرتاب می کنند و کارهایی از این دست. در واقع این حالت برخوردی ناشی از ناتوانی در کنترل خشم در کودک است.


الگویی به نام پدر و مادر
هرچند الگوی اصلی رفتار کودک، پدر و مادر هستند اما این روزها بسیاری از برنامه های کودک، به جهت اینکه مختص دوره سنی خاصی تهیه نمی شوند و طیف گسترده ای از کودکان یکی دو ساله تا نوجوانان این برنامه ها را می بینند، ادبیات نامناسبی را به بچه ها منتقل می کنند. بازی های رایانه ای و کارتون ها هم گهگاه کلمات نامناسبی را به بچه ها آموزش می دهند. از سوی دیگر کودک شما ممکن است در مهدکودک یا حتی در جمع های فامیلی از دخترخاله و پسر دایی اش کلمات نامناسب را بیاموزد. دیدن فیلم ها و سریال های بزرگترها که مختص سنین کودکی نیست هم، قطعا باعث بدآموزی ها و انتقال ادبیات نامناسبی به بچه ها می شود.


فحاشی کودک برای نخستین بار
یکی از مهم ترین جنبه های نیازهای روانی کودک، نیاز به جلب توجه اطرافیان و به خصوص پدر و مادر است. این نیاز به جلب توجه در مواردی مانند به دنیا آمدن فرزندی دیگر، اختلافات خانوادگی و... بیشتر هم می شود. پس دقت کنید که اگر کودک متوجه شود که از طریق فحاشی نمی تواند توجه شما را جلب کند. سعی کنید در مراحل ابتدایی، فحاشی فرزندتان را نادیده بگیرید اما اگر راهکار بی توجهی جواب نداد و در دفعات بعدی هم شاهد تکرار کلمه ناسزا از سوی فرزندتان بودید، چاره ای ندارید جز اینکه خیلی جدی با فرزندتان صحبت کنید.

 

 

اگر فحاشی در جمع بود
اگر بی توجهی و تذکر به کودک جواب نداد و به هر صورت در جمعی خانوادگی یا دوستانه، کودک از کلمه نامناسبی استفاده کرد، پیش از هر چیز سعی کنید کنترل خود را حفظ کنید. به یاد داشته باشید که همه کسانی که در آن مهمانی هستند هم به هر حال به گونه ای با چنین مسئله ای مواجه شده یا خواهند شد. دستپاچه نشوید و به هیچ وجه سعی نکنید موضوع را لاپوشانی کرده یا عوض کنید. لبخند بزنید و پیش از اینکه دیگران چیزی بگویند بگویید: «امان از بچه های این دوره و زمانه، از هر جایی یک چیزی یاد می گیرند و بدون اینکه بفهمند استفاده می کنند». پس از این مرحله دقت کنید که به هیچ وجه در حضور جمع با کودکتان تندی نکرده و او را تحقیر نکنید.


وقتی کودک به فحاشی ادامه می دهد
ممکن است شما همه توصیه های ما تا اینجا را هم به کار ببندید اما باز هم کودک شما به فحاشی ادامه دهد. در این صورت باید از راهکارهای تشویقی و تنبیهی مناسب برای اصلاح رفتار نامناسب او استفاده کنید. با کودک صحبت کنید و به او بگویید که درصورت فحاشی و استفاده از کلمات نامناسب، او را تنبیه می کنید.

این تنبیه باید با توجه به سن کودک و میزان اصرار او بر رفتار نامناسبش تعیین شود. می توانید پس از هر بار فحاشی از او بخواهید دقایقی به اتاقش برود و در آنجا تنها بماند تا مثلا زمان 5یا 10دقیقه ای سپری شود. یا می توانید درصورتی که به رفتارش ادامه داد برای او محدودیت هایی درنظر بگیرید؛ مثلا از دیدن برنامه مورد علاقه اش محرومش کنید یا برنامه تفریح و پارکی را که داشته لغو کنید.


قلقلک های مؤدبانه
می توانید علاوه بر روشهایی که گفته شد، احترام لفظی و عملی به بچه ها از شیوه های دیگری هم استفاده کنید:


* با روش نقاشی کردن شروع کنید و بعد از اینکه فرزندتان نقاشی کشید یا هر نوع اثر هنری را خلق کرد به او بگویید که دوست دارد شما آن نقاشی را کجا بگذارید؟ چطور از آن مراقبت کنید؟ و... مهم است که به حاصل تلاش او احترام بگذارید و به خودش هم یاد دهید که مراقب زحمات خودش باشد.


در مورد بهترین و بدترین کارهای اعضای بدن که می تواند انجام بدهد، از او سؤال کنید.


* با هم چند قانون ساده برای آنکه رابطه تان خوب بماند تنظیم کنید و در اتاقی نصب کنید تا اگر کسی خلاف آن عمل کرد معلوم شود و تذکر بگیرد.


* در اوقات فراغت تان مهمانی بگیرید یا مهمانی بروید، به خانه سالمندان سربزنید و... تا بچه ها ادب عملی شما را یاد بگیرند.


* یکی از دلایل رفتار هر روزه خودتان مثل نماز، سلام کردن به دیگران و... را رعایت ادب بدانید و دلیل این کار را برای او توضیح بدهید.

 

  • سارا پورحبیب
  • ۰
  • ۰

 

نتایج یک تحقیق نشان می‌دهد، نباید این جمله‌ها را به بچه‌ها بگویید چون اعتماد به نفسشان را از بین می‌برد و روی آینده آن‌ها اثر می‌گذارد:

-
بچه بی تربیت؛ بیخود
- چند بار بهت گفتم؟
- چطور روت می شه این کارو بکنی؟ بعد از این همه خوبی که بهت کردم!
-
صبر کن برسیم خونه!
-
خنگ بازی در نیار!
-
آگه همه غذاتو بخوری، مامان خیلی خوشحال می شه.

نباید در بچه‌ها احساس ترس و ناامنی ایجاد کرد، به آن‌ها انگ‌هایی مثل خنگی زد یا حتی کاری کرد که خیال کنند برای تشویق شدن، باید رضایت دیگران را جلب کنند؛ اتفاقی که در این جمله‌ها می افتد.

 

  • سارا پورحبیب